کلبه تنهایی من...
هیچ چیز لذت بخش تر از این نیست که یک نفر احساست رو بفهمه ، بدون اینکه بخوای به زور بهش حالی کنی . . . ! احساس تو چون طراوت باران است / بر زخم شکوفه های گل درمان است گاهی عمر تلف میشود به پای یک احساس ! احساسم را نمی فروشم ؛ حتی به بالاترین بها . . . ! شاید تو . . . به گمانم یادت پنجره ی احساسم را ، میکوبد . . . گریه شاید زبان ضعف باشد ، شاید کودکانه ، شاید بی غرور ، اما هر وقت گونه هایم خیس می شود می فهمم نه ضعیفم ، نه کودکم ، بلکه پر از احساسم . . . سکوت میکنم احساسم را هیچکس محرم نیست ! ای کاش تیم احساسم انقدر قوی بود که هیچ کس جرات بازی با آن رانداشت . . . دلم که گرفته ساز میزنم گاهی برای دلم ، زیر آواز میزنم . . . بعد از اینکه بازی با احساسم تمام شد بذارش سر جاش ، لطفا . . . در زندگی به کسی اعتماد کن که بهش ایمان داری ، نه احساس ! آرزو دارم فقط یکبار سرت را روی سینه ام بگذاری تا طپش نامنظم قلبم را احساس کنی . ولی از این میترسم که قلبم به احترامت بایستد . . . ! دلم احساس غم دارد / در این انبوه ویرانی دلم احساس غم دارد ، در این انبوه ویرانی . . . جدا که شدیم هر دو به یک احساس رسیدیم ! میدونی قشنگترین احساس چه وقتیه !؟ دلت دریاست میدانم گاهی دنیایی از حرف داری و کلمه ای نیست ! چه احساس تنگی ! خوبم ! احساس من قیمتی داشت که تو برای پرداخت آن فقیر بودی . . . همیشه تو را در نفس هایم احساس می کردم ، تو همیشه همراه من بودی ! علت جدایی تو از من ، من بودم ! آنقدر هوای حوصله ام سرد است ، که انگشتان احساسم سِر شده است . می خواهم خودکشی کنم ؛ نه اینکه تیغی بردارم و رگم را بزنم ؛ کودک درونم ، هرچند بازیگوش باشد ؛ با احساس کسی بازی نمی کند . . . قلبم رو که تکه تکه کردی ، کارت که تموم شد صدایم کن تا خرده های احساسم را از روی زمین جمع کنم . . . و اینک باران برلبه ی پنجره ی احساسم می نشیند و چشمانم را نوازش میدهد تا شاید از لحظه های دلتنگی عبور کنم . . .
به شقايق سوگند که تو برخواهي گشت من به اين معجزه ايمان دارم ... " منتظر بايد بود تا زمستان برود، غنچه ها گل بکنند ... " مي سوزونه گاهي قلب و زهر تلخ بعضي حرفا نگاهي كردومن را دربه در كرد يقيين كرد عاشقم بعدش سفر كرد شكستي خورد آمد تا بماند ولي من رفته بودم او ضرر كرد اومدي بشکني بشکن از من ساده چي مونده قبل تو هر کي بوده تمام تار و پود سوزونده هميني که باقي مونده واسه دلخوشي تو بشکن تيکه تيکه هاي مو بردن آخرين عشقم تو بکن نفرين به عشق و عاشقي نفرين به بخت و سرنوشت به اون نگاه كه عشقتو، تو سرنوشتِ من نوشت! نفرين به من... نفرين به تو... نفرين به عشقِ من و تو! به ساده بودنه منو... به اون دلِ سياهِ تو! از وقتي رفتي هيچ کسي هم درد و هم رازم نشد هيچ کسي حتي يک دفعه هم غصهء سازم نشد رفتي ولي بدون هنوز عاشقتم تا پاي جون دل بهاريم عاشقه چه تو بهار چه تو خزون مطمئن باش و برو ضربه ات کاري بود دل من سخت شکست و چه زشت به من و سادگيم خنديدي به من و عشق پاکي که پر از ياد تو بود و به يک قلب يتيم که خيالم مي گفت تا ابد مال تو بود تو برو برو تا راحت تر تکه هاي دل خود را سر هم بند زنم تو که قدر وفا مو ندونستي ميشد يه رنگ بموني نتونستي گمون نکن که تو دستات يه اسيرم دگه قبلم و از تو پس ميگيرم زيادي خوبي كردم رفتي نموندي با ما آخر خط رسيده دوسم نداري حالا با رقيبم نشستي گفتي همين كه هستي رفتي و بي تفاوت دل منو شكستي يه روزي بر ميگردي وقتي كه خيلي ديره خيال ميكردي قلبم بدون تو ميميره خيال ميكردي هيچوقت دست تو رونميشه بازي ديگه تمومه برو واسه هميشه دلم گرفته از تو از عاشقي حرف نزن آخر قصه ما نه تو ميموني نه من وقتي نيستي هر چي غصه است تو صدامه وقتي نيستي هر چي اشکه تو چشامه از وقتي رفتي دارم هر ثانيه از رفتنت ميسوزم کاشکي بودي و ميديدي که چي آوردي به روزم حالا عکست تنها يادگار از تو خاطراتت تنها باقي مونده از تو وقتي نيستي ياد تو هر نفس آتيش ميزنه به اين وجود کاش از اول نميدونستي من عاشق تو بودم آخ که ديگه يادش نيست که مي گفت دلدارم باش گفتمش : دل می خری ؟ برسید چند؟ گفتمش : دل مال تو، تنها بخند ! خنده کرد و دل زدستانم ربود تا به خود باز آمدم او رفته بود دل ز دستش روی خاک افتاده بود جای بایش روی دل جا مانده بود ...... دست خودم نیست اگر می بینی عاشق تو هستم ، دیوانه تو هستم ، و تمام فکر و زندگی من تو شده ای
اگر میبینی چشمانم در بیشتر لحظه ها خیس است و دستانم سرد است و اگر میبینی همه لحظه های دور از تو بودن اینهمه سخت و پر از غم و غصه است بدان که این دست خودم نیست! دست خودم نیست که همه لحظه ها تو را در جلو چشمانم میبینم و به یاد تو می باشم. دست خودم نیست که دوست دارم همیشه در کنارت باشم ، دستانت را بگیرم ، بر به خدا دست خودم نیست که هر شب به آسمان نگاه می اندازم و ستاره ای درخشان را میبینم و به یاد تو می افتم! دست خودم نیست که هر سحرگاه به انتظارت مینشینم تا در آسمان دلم طلوعی دوباره داشته باشی
تموم دنيا سر جاش فقط منو دوست داشته باش
یادمان باشد از امروز خطایی نکنیم گر چه در خود شکستیم صدایی نکنیم یادمان باشد اگر خاطرمان تنها ماند طلب عشق ز هر بی سروبایی نکنیم
امروز ديدمت خسته بودي اگه اشتباه نكنم دل شكسته بودي ديگه دوستم نداري مي دونم حتما به ديگري دل بسته بودي
به نام عشق می خواستم به بلندی نامت شعری بگم تمام قافیه ها حقیر شدن واژه ای همتای نامت رنگ حضور ندارد به نام نامی عشق نامیدمت جز تو قافیه ای برای عشق نیست
تو را دوست دارم كمتر از خدايم و بيشتر از خودم چون به او نياز و به تو احتياج دارم
اگه بهترين غمخوارم نيستي بزرگترين غمم باش اگه بهترين دوستم نيستي بهترين دشمنم باش هر چه هستي باش فقط بهترين باش چون هميشه بهترين ها هستند كه در بهترين خاطرات ميمانند!!
عشق غالبا یک نو عذاب است اما محروم بودن از آن مرگ است!!
برای عشق مبارزه کن ولی هرگز گدایی نکن
نابينا به ماه گفت : دوستت دارم . ماه گفت : چه طوري ؟ تو که نمي بيني . نابينا گفت : چون نمي بينمت دوستت دارم . ماه گفت : چرا ؟ نابينا گفت : اگر مي ديدمت عاشق زيباييت مي شدم ولي حالا که نمي بينمت عاشق خودت هستم
چیزی را که دوست داری به دست بیاور وگرنه مجبوری چیزی را که به دست می آوری را دوست داشته باشی
معرفت را باید از سیگار یاد بگیرید , با اینکه که میدونه بعد از اینکه تموم شد زیر پا لهش می کنی ولی بازم تا آخرش به پات می سوزه
خدا به تو 2 تا پا داد تا با اونها راه بري!! 2 تا دست داد تا نگاه داري!! 2 تا گوش داد تا بشنوي!! 2 تا چشم داد تا ببيني!! ولي چرل فقط يک قلب داد؟!؟!؟!.....چون قلب دوم تو رو به کس ديگري داد تا اونو پيدا کني!!! اگه من و تو دوتا برگ باشيم، هنگام خزان من زودتر از تو ميشكنم تا زماني كه ميافتي در آغوشم بگيرمت در ساحلی نشسته بودم ناگهان صدایی به من گفت بنویس گفتم قلم ندارم گفت استخوانت را قلم کن گفتم جوهر ندارم گفت خونت را جوهر کن گفتم کاغذ ندارم گفت پوستت را کاغذ کن گفتم چه بنویسم گفت بنویس {عشق من دوستت دارم}
دو نفر که همديگر را خيلي دوست داشتند و يک لحظه نمي توانستند از هم جدا باشند، با خواندن يک جمله معـــروف از هــم جـــدا مي شــوند تا يکديگر رو امتحان کنند و هــر کــدام در انتظار ديگــري همديگر را نمي بينند. چون هر دو به صورت اتفاقي و به جمله معروف ويليام شکسپير بر مي خورند: « عشقت را رها کن، اگر خودش برگشت، مال تو است و اگر برنگشت از قبل هم مال تو نبوده دو نفر که همديگر را خيلي دوست داشتند و يک لحظه نمي توانستند از هم جدا باشند، با خواندن يک جمله معـــروف از هم جدا مي شو
چشم هايم را به آسماني که خدايت در آن است دوخته ام و دستهای خسته ام را سوی او دراز کرده ام و از تو می خواهم که بیایی و مرا از عطر نفسهایت لبریز کنی بیایی و مرا به سرزمين آب هاي نقره اي ، به سرزمين آرزوها ببری و امشب باز به گذشته مینگرم آنجا که در اوج نا امیدی سر راهم قرار گرفتی و با نگاهت قلب یخ بسته ام را گرما بخشیدی و امشب چون گذشته تمام حرفهایم برای توست آه...پس کي مي آيي چشمهای خسته ام انتظار آمدنت را می کشند؟ چقدر سخته گل ارزوهات رو تو باغ ديگري ببيني و هزار بار تو خودت بشكني اونوقت اروم زير لب بگي : گل من باغچه ي نو مبارك... شبی از شب ها تو به من گفتی که شب باش من که شب بودم و شب هستم و شب خواهم بود به امیدی که تو فا نوس شب من باشی دستانم بوي گل ميداد ,مرا به جرم چيدن گل محكوم كردند,اما هيچ كس فكر نكرد شايد من گلي كاشته باشم . تقديم به عشق مغرور من كه هيچ گاه اين را نخواهد خواند روزی که به دنیا اومدی داشت بارون می اومد ولی هوا ابری نبود.میدونی چرا؟اون روز فرشته هاداشتن از اون بالا گریه میکردن.چون یکی از اونا کم شده بود. آغاز کسی باش که پایان تو باشد مجنون کسی باش کلیلا تو باش و یک چیز عاشق هیچ کس نشو من اینو از ته دل گفتم اخر از عشق تو ساکن در کلیسا میشوم میکشم با از مسلمانی یهودا میشوم میروم ثابت نشینم همچو نوح یا به ساحل میرسم یا غرقه دریا میشوم تقدیم به زینب گلم که مرا با عشق اشنا کرد دوست دارم بمیرم و سیاه پوشت کنم نه انکه بمانم و فراموشت کنم کاغذتم احساستوروم بنویس عصبانی شدی روم خط خطی کن اشکاتوباهام پاک کن حتی اگرسردت شدمنوبسوزون تاگرم بشی ولی هرگزدورم ننداز يا رب اين شهر چه شهريست كه صد يوسف دل را به كلافي بفروشيم و خريداري نيست/فكر بهبود خود اي دل بكن از جاي دگر كه در اين شهر طبيب دل بيماري نيست ديشب تو فكر تو بودم كه يه قطره اشك از چشام جاري شد ... از اشك پرسيدم چرا اومدي ؟ گفت : آخه تو چشمات كسي هست كه ديگه اونجا جاي من نيست اگه نمیتونی کسی رو دوست بداری بدون لیاقت دوستی نداری اگه دوسم نداری بدون عقل نداری ای که درفصل خزانم دیده ای بارنگ زرد این زمستانم نبین من هم بهاری داشتم عشق يعني علاقه نه كفگير و ملاقه من عاشق تو هستم من تو رو مي پرستم يه لنگه كفش به دستم منتظر تو هستم دوستت دارم عاشقانه تا ابد يادت هميشه توي قلبم هست بهترينهارو برات ميخوام اي عشق مدد كن كه به سامان برسيم چون مزرعه تشنه به باران برسيم يا من برسم به يار يا يار به من يا هردو بميريم و به پايان برسيم تقديم به عزيزترينم توي اين دنيا جواد اميدوارم هميشه زنده باشي دوستت دارم اگر میخواستم مجازاتت کنم از تو می خواستم به اندازه ای که تو رو دوست دارم مرا دوست داشته باشی اگه تو کوچه پس کوچه های دلم گم شدی دنبال کسی نگرد که آدرس بهت بده چون غیر از تو کسی اونجا نیست شمع داني به دم مرگ به پروانه چه گفت؟ گفت اي عاشق بيچاره فراموش شوي... سوخت پروانه ولي خوب جوابش را داد گفت طولي نکشد نيز تو خاموش شوي ميدوني فرق لبخند تو با لبخند من چيه ؟ تو وقتي شادي ميخندي،من وقتي تو شادي ميخندم به همه لبخند بزن اما با یک نفر بخند همه را دوست داشته باش اما به یک نفر عشق بورز تو قلب همه باش اما قلبت همیشه برای یه نفر باشد در دنياي بچه ها هر کي زودتر بگه دوستت دارم برنده هست ولي در دنياي بزرگتر ها هر کي زودتر بگه دوستت دارم بازنده است براش بنویس دوستت دارم آخه میدونی.آدما گاهی اوقات خیلی زود حرفها شونو از یاد میبرن ولی یه نوشته ، به این سادگیها پاک شدنی نیست.اگرچه پاره کردن یک کاغذ از شکستن یک قلب هم ساده تره...ولی بنویس... يكى از استادان رشته ى فلسفه ، در يكى از دانشگا هها وارد كلاس درس مى شود و به دانشجويان مي گويد مي خواهد از آنها امتحان بگيرد ، بعدش صندلى اش را بلند مي كند و مي گذارد روى ميزش ، و مي رود پاى تخته سياه ، و روى تابلو ، چنين مى نويسد : ثابت كنيد كه اصلا اين " صندلى " وجود ندارد ! دانشجويان ، مات و منگ و مبهوت ، هر چه به مغز شان فشار مي آورند و هر چه فرضيه ها و فرمول هاى فلسفى و رياضى را زير و بالا مي كنند ، نمى توانند از اين امتحان سر بلند بيرون آيند . تنها يك دانشجو ، با دو كلمه ، پاسخ استاد را مي دهد . او روى ورقه اش مي نويسد : كدام صندلى ؟؟ مي خواهم گلي را برايت بفرستم اما مي ترسم از اينکه پژمرده شود پس "س" را از "گل سرخ" و "ل" را از گل " لاله" ، "ا" را از گل "اطلسي" و "م" را از گل " مريم" بر ميدارم و سلام را تقديمت مي کنم ديشب فرشته اي فرستادم تااز تو مواضبت كنداماوقتي رسيد توخواب بودي زود برگشت وگفت هيچ فرشته اي نمي تواند مواظب فرشته اي ديگر باشد
اي تماشايي ترين مخلوق خاكي در زمين! آسماني ميشوم وقتي نگاهت ميكنم خواستم خودمو گول بزنم ؛ همه ي خاطراتم رو انداختم يه گوشه اي و گفتم : فراموش يه چيزي ته قلبم خنديد و گفت : يادمه كسي كه الفبا رو اختراع كرد يه اشباهه خيلي خيلي بزرگي كرد و اونم اين بود كه : ميون I و U رو فاصله انداخت چه زيبا! گفتم دوستت دارم !چه صادقانه پذيرفتي! چه فريبنده ! آغوشم برايت باز شد !چه ابلهانه! با تو خوش بودم !چه كودكانه ! همه چيزم شدي ! چه زود ! به خاطره يك كلمه مرا ترك كردي ! چه ناجوانمردانه ! نيازمندت شدم ! چه حقيرانه! واژه غريبه خداحافظي به من آمد! چه بيرحمانه! من سوختم عشق یعنی پاکی و صدق و صفا خود شناسی حق شناسی از وفا عشق یعنی دور بودن از خطا بنده بودن خلوت دل با خدا عشق یعنی نفس را گردن زدن پاک و طاهر گشتن روح و بدن عشق یعنی صیقل زنگار دل دیدن اسرار غیب در جام دل عشق با غرور زيباست ولي اگر عشق را به قيمت فرو ريختن ديوار غرور گدايي كني... آن وقت است كه ديگر عشق نيست صدقه است حقيقت نه با شنا کردن بلکه با غرق شدن کشف مي شود شنا کردن حادثه ايست که در سطح اتفاق مي افتد غرق شدن تو را به اعماق بي انتها مي برد اگر نميتواني بالا بري پس سيب باش تا با افتادنت انديشه اي بالا رود میدونی آدما بین الف تا ی قرار دارند. بعضی ها مثل " ب " برات میمیرند، مثل " د " دوستت دارند، مثل " ع " عا شقت میشوند، مثل " م " منتظر می مونند تا یه روز مثل " ی " یارت بشن. سه چيز در زندگي هيچگاه باز نمي گردند: زمان، کلمات و موقعيت ها. سه چيز در زندگي هيچگاه نبايد از دست بروند: آرامش، اميد و صداقت. سه چيز در زندگي هيچگاه قطعي نيستند: رؤيا ها ، موفقيت و شانس . سه چيز در زندگي از با ارزش ترين ها هستند: عشق، اعتماد به نفس و دوستان وقتي خاطره هاي آدم زياد ميشه ديوار اتاقشون پر عکس ميشه اما هميشه دلت واسه اوني تنگ ميشه که نميتوني عکسشو به ديوار بزني وقتی که به دنیا اومدم صدایی در گوشم طنین افکند و گفت من تا آخرین لحظه عمرت با تو هستم گفتم تو کیستی گفت من غمم: پیش خود خیال کردم که غم عروسکی هست که من با اون بازی کنم اما الان که فکرشو میکنم میبینم من بازیچه ای هستم به دست غم
اگه فکر میکنی که رفتنت باعث شکستنم میشه ؛ اگه فکرمیکنی که بعد ازرفتنت اشک میریزم ؛ اگه فکرمیکنی که بانبودنت لحظه هام خالی میشن؛ اگه فکرمیکنی که هرلحظه دلم برات تنگ میشه؛ اگه فکرمیگنی که بی تومیمیرم؛ درست فکرمیکنی تو که میدونی نبودنت رو تاب نمیارم پس بــــــــــــــــــــــــــــــــــمــون می بخشمت بخاطر تمام خنده هایی که از صورتم گرفتی...بخاطر تمام خنده هایی که به صورتم نشاندی نمی بخشمت به خاطر دلی که برایم شکستی...بخاطر احساسی که برایم پرپر کردی...نمی بخشمت بخاطر زخمی که بر وجودم نشاندی...بخاطر نمکی که بر زخمم گذاشتی...و می بخشمت بخاطر عشقی که بر قلبم حک کردی عشق از دوستی پرسید : تفاوت من وتو در چیه ؟ دوستی گفت : من دیگران را باسلامی آشنا می کنم و تو با نگاهی . من آنها را با دروغ جدا می کنم و تو با مرگ هيچ وقت دل به كسي نبند چون اين دنيا اونقدر كوچيكه كه توش دوتا دل كنار هم جا نميشه... ولي اگه دل بستيد هيچ وقت ازش جدا نشو چون اين دنيا اوقدر بزرگه كه پيداش نمي كني وقتي کوچيک بوديم دلمون بزرگ بود ولي حالا که بزرگ شديم بيشتر دلتنگيم ............کاش کوچيک مي مونديم تا حرفامون رو از نگاهمون بفهمن نه حالا که بزرگ شديم و فرياد هم که مي زنيم باز کسي حرفمون رو نميفهمه هميشه فکر کن تو يه دنياي شيشه اي زندگي ميکني. پس سعي کن به طرفه کسي سنگ پرتاب نکني چون اولين چيزي که ميشکنه دنياي خودته سيب سرخي رابه من بخشيد و رفت ، عاقبت برعشق من خنديد ورفت ، اشك درچشمان سردم حلقه زد ، بي مروت گريه ام راديد و رفت خيلي سخته که بغض داشته باشي ، اما نخواي کسي بفهمه ... خيلي سخته که عزيزترين کست ازت بخواد فراموشش کني ... خيلي سخته که سالگرد آشنايي با عشقت رو بدون حضور خودش جشن بگيري ... خيلي سخته که روز تولدت ، همه بهت تبريک بگن ، جز اوني که فکر مي کني به خاطرش زنده اي ... خيلي سخته که غرورت رو به خاطر يه نفر بشکني ، بعد بفهمي دوست نداره ... خيلي سخته که همه چيزت رو به خاطر يه نفر از دست بدي ، اما اون بگه : ديگه نمي خوامت جيرجيرك به خرس گفت: دوست دارم، خرس ميگه: الان وقت خواب زمستانيمونه، بعد صحبت ميكنيم. خرس رفت خوابيد ولي نميدونست كه عمر جيرجيرك فقط سه روزه هر وقت خواستي بدوني کسي دوستت داره تو چشماش زول بزن تا عشق رو تو چشماش ببيني اگه نگات کرد عاشقته . اگه خجالت کشيد بدون برات ميميره . اگه سرشو انداخت پايين و يه لحظه رفت تو فکر بدون بدونه تو ميميره و اگر هم خنديد بدون اصلا دوست نداره معرفت را باید از سیگار یاد بگیرید , با اینکه که میدونه بعد از اینکه تموم شد زیر پا لهش می کنی ولی بازم تا آخرش به پات می سوزه سنگ قبر من بنويسـيد خسته بود اهــل زمين نبود نـمازش شــكســته بود بر سنگ قبر من بنويسيد شيشه بود تـنها از اين نظر كه سـراپا شـكســته بود بر سنگ قبر من بنويســـــــيد پاك بود چشمان او كه دائما از اشك شسـته بود بر سنگ قبر من بنويســيد اين درخت عمري براي هر تبر و تيشه، دســــته بود بر سنگ قبر من بنويســــــيد كل عمر پشت دري كه باز نمي شد نشسته بود گفتي عاشقمي، گفتم دوستت دارم. گفتي اگه يه روز نبينمت ميميرم، گفتم من فقط ناراحت ميشم. گفتي من بجز تو به كسي فكر نمي كنم، گفتم اتفاقا من به خيلي ها فكر مي كنم. گفتي اگه بري با يكي ديگه من خودمو مي كشم، گفتم اما اگه تو بري با يكي ديگه، من فقط دلم ميخواد طرف رو خفه كنم. گفتي ... ، گفتم... . حالا فكر كردي فرق ما اين هاست؟ نه! فرق ما اينه كه: تو دروغ گفتي، من راستش
هر وقت که در هوای تو می چرخم / انگار نفس کشیدنم آسان است . . .
گاهی احساس تلف میشود به پای عمر !
و چه عذابی میکشد کسی که هم عمرش تلف میشود هم احساسش . . . !
ولی آنگونه که بخواهم خرج میکنم !
برای آنهایی که لایق هستند . . .
سکوت میان کلامم باشی !
دیده نمیشوی ، اما من تو را احساس می کنم !
شاید تو هیاهوی قلبم باشی !
شنیده نمیشوی ، اما من تو را نفس می کشم . . . !
زیرا که در دلم هوای دلتنگی بر پاست . . .
هیچکس ، حتی بهترین کسم . . .
دلم که میگیرد نام تو را داد میزنم . . .
دلم که میگیرد گاهی فقط آرام طعنه به احساس میزنم . . .
حالا دلم گرفته . . .
کمی تا قسمتی ابری / و شاید باز بارانی . . .
کمی تا قسمتی ابری و شاید باز بارانی . . .
تو به فراغت ، من به فراقت یک حرف تفاوت که مهم نیست . . .
وقتی برمیگردی ، یواشکی به عشقت نگاه کنی . . .
می بینی که اونم داشته بهت نگاه میکرده . . . !
پر از احساس بارانی و این زیباست میدانم
در این ایام نورانی دعایم کن
که قلبت چشمه جوشان خوبیهاست میدانم . . .
و گاهی فقط باید دل به نغمه ای موسیقی بسپاری ! و آرام بگذری . . . !
باور کنید !
اشک ها را ریخته ام ، غصه ها را خورده ام ، نبودن ها را شمرده ام . . .
این روزها که می گذرد ، خالی ام ، خالی ام از خشم ، دلتنگی ، نفرت . . .
و حتی از عشق . . . !
خالی ام از احساس . . .
خدا جان ، دیگر توان خواستن ندارم ؛ امشب ، تو دعا کن . . .
من می گویم : آمین !
قید احساسم را می زنم . . .
برچسبها:
برچسبها:
می روم خسته و افسرده و زار
سوی منزلگه ويرانه خويش
بخدا می برم از شهر شما
دل شوريده و ديوانه خويش
می برم، تا كه در آن نقطه دور
شستشويش دهم از رنگ گناه
شستشويش دهم از لكه عشق
زينهمه خواهش بيجا و تباه
همه چیز تموم میشه و سه تا چیر باقی میمونه
تجربه و خاطره و گذر عمر
وقتی به گذر عمرم نگاه میکنم می بینم که ..... کاش هنوز 15 سالم بود تا اشتباهاتم رو تکرار نمی کردم ولی اینم می دونم 5-6 ساله دیگه هم به میگم کاش 25 سالم بود تا اشتبا......
سالهاس که سنگینی گذر ثانیه ها روی دوشم حس میکنم
چه آسون میشه ما رو کشت
به خاطره همین دیگه بوم خاطراتم رو روبروی نقاش نمی ذارم
تا به آرامی آغاز به مردنم کنم .
برچسبها:
به خدا بدان که این دست خودم نیست!
لبانت بوسه بزنم و تو را در آغوش خودم بگیرم!
برچسبها:
برچسبها:
برچسبها:
برچسبها:
برچسبها:
برچسبها: