کلبه تنهایی من...
چقدر این دوست داشتن های بی دلیل...خوب است! مثل همین باران بی سوال
که هی می بارد...
که هی اتفاق آرام و شمرده شمرده می بارد!!
با ابرها چه غصهی پنهانیست؟ وقتی که میبُریم مدام از هم
آمدن را
باران که می بارد تمام کوچه های شهر پر از فریاد من است که می گویم: من تنها نیستم, تنها منتظرم
پنجره ی باران خورده ات را باز کن
نگاه ساکت باران به روی صورتم دزدانه میلغزد ، ولی باران نمیدانند که من دریایی از دردم ، به ظاهر گرچه میخندم ولی اندر سکوتی تلخ میگریم
اندکی عاشقانه تر زیر این باران بمان ابر را بوسیده ام تا بوسه بارانت کند
بغضهای مرطوب مرا باور کن ، این باران نیست که میبارد ، صدای خسته ی قلب من است که از چشمان آسمان بیرون میریزد
یه عالمه اس ام اس بت موضوع باران در ادامه مطلب مثل باران چشمهایت دیدنی است ٬ شهر خاموش نگاهت دیدنی است. زندگانی معنی لبخند توست ٬ خنده هایت بی نهایت دیدنی
اگر میدونستی چقدر دوستت دارم ... برای اومدنت بارون رو بهانه نمیکردی ، رنگین کمان من
در حسرت موجم ، باران کفافم نیست. درمان درد من ، باران ِ نم نم نیست
باران
کاش وقتی آسمان بارانی است ، چشم را با اشک باران تر کنیم
کاش وقتی که تنها میشویم ، لحظه ای را یاد یکدیگر کنیم . . .
میدانم که می مانی و از قلبم بیرون نمیروی. پس لااقل باران را بهانه کن. دارد باران می آید
شیشه پنجره را باران شست از دل من اما ، چه کسی نقش تو را خواهد شست؟
باز باران ، بی طراوت ، کو ترانه؟! سوگواری ست ،رنگ غصه ، خیسی غم ،
چشمهای من از دوریت کنون مثل آسمان بارانیست ابرها میبارند و آرام میشوند اما چشمهایم می بارند و بیقرار تر میشوند
باز باران آمد از هوا یا ز دو چشم خیسم؟
نیک بنگر!
چه تفاوت دارد...
خدا ابر رو به گریه میاره تا گلها بخندن، پس هر وقت بارون آمد یادت نره بخندی...
علم ثابت کرده که شکر در آب حل میشه ، پس هیچ وقت زیر بارون نرو ، چون شیرین ترین دوستم را از دست می دم
باران که می بارد تو در راهی از دشت شب تا باغ ِ بیداری
همواره تنهاییم در جمع یاران هم در یک کویر خشک در زیر باران هم
باران رحمت خدا همیشه می بارد, تقصیر ماست که کاسه هایمان را بر عکس گرفته ایم!
قطره بارون ممکنه کوچک دیده بشه ٬ اما یک گل تشنه ٬ همیشه منتظر باریدنشه , یک اس ام اس ممکنه ساده برسه ٬ اما قلب فرستندش خیلی به یادته
چه سنگین گذشت عصر بارانی ام
حس میکنم روی صورتم دنیا چکه میکند حس میکنم قطره قطره, نم نمک عاشقم میکنی بارون که میبارد هوا تر میشود تا تو چشمک بزنی بارون که میبارد باز با ترانه یا باز بی ترانه من عاشق تر گریه میکنم و رو به آسمان فریاد میزنم دوستت دارم
وقتی دلم برات تنگ می شه میرم پشت ابرها زار زار گریه می کنم ، پس یادت باشه هر وقت بارون میاد دل من برات تنگ شده –
باران از راه رسید ، عشق را دوباره در مزرعه ی خالی تنم پروراند ، زندگی را در آسمان آبی چشمم حس کرد ، ناگهان پایییز عشقم از راه رسید ، آری رفت ولی هنوز قلبم برای اوست
روزای بارونی قطره های بارون رو بشمار ، اگه بند اومد روی رفاقت من حساب کن ، نه کم میاد و نه بند میاد
زیر باران با یاد تو میروم ، به دنبال جای پای تو ، تو را می پرستم من شبانه ، برای لحظه های شادمانه ، برای با تو بودن صادقانه ، می آیم من به پیشت عاشقانه ، به تو دل بستم من شاعرانه ، اما افسوس از درک زمانه ، چه زیباست راز زمانه ، اگر زندگی باشد یک ترانه
مرا چه باک ز باران
مانند باران، اگر دلتان لرزید، بغضتان ترکید، کسی اینجا محتاج دعاست، اگر یادتان بود باران گرفت دعایی به حال من بیابان کنی
تو مثل لحظه ای هستی که باران تازه می گیرد
و دوست دارم هنوز ... چون تو رو یادم میاره. حس می کنم پیشه منی ... وقتی که بارون می باره.
بارون بهونه است ، اسمون نمی تونه اشکاشو نگه داره ...
بر سرم به تماشا
باران. در گلوی من ابر ِ کوچکی ست میشود مرا بغل کنی؟ قول میدهم گریه کم کند
نظرات شما عزیزان:
این عصرِ چندشنبهی بارانیست؟
این عشق نیست، چاقوی زنجانیست
از باد و باران بیاموز
رفتن را
از دل ِ من.
چند سطر پس از باران
چشمهایم را ببین که هوایت دیوانه شان کرده
دلم برایت تنگ است
یا
دوشِ آب،
چه فرقی میکند؟
وقتی عاشقی
زیرِ هیچکدام
آواز نخواند...
می خورد بر بام خانه ، طعم ماتم . یاد می آرم که غصه ، قصه را می کرد کابوس ، بوسه می زد بر دو چشمم گریه با لبهای خیسش.....
کاش تا ابرها آرام نشده اند بیایی
از عطر عشق و آشتی لبریز با ابر و آب و آسمان جاری
تا عطرِ آهنگ تو می رقصد..... تا شعر باران تو می گیرد........
گویی نوازش نمی کرد، باران صورتم را
گریه ام، فریادم، تنها سکوتی بود
تا حرفهایم
در بستری از بغض بخوابند
که گیسوان تو چتری گشوده اند
مرا چه باک ز مرگ
که بوسه های تو پیغام های قیامند
بدرودهای تو
تکرارهای سلامند
و من مرغی که از عشقت فقط بی تاب و حیرانم
تو می ایی و من گل می دهم در سایه چشمت
و بعد از تو منم با غصه های قلب سوزانم
چتر گرفت؛
ایستادند
باران و رهگذران
برچسبها: